نویسنده: علیرضا خوش جمعه 89/2/17 ساعت 12:45 صبح
به نام خدایی که دعای کوچولو ها رو سریع جواب میده
سلام بچه ها حالتون خوبه؛ حال من که خوب نیست می دونید چرا ؛چون من دو شبه که تب و حالت تهوع دارم
چهارشنبه بابا و مامانی منو به درمانگاه بقیّةالله بردند دکتر برام سُرم نوشت .سُرم رو زدم اومدیم خونه نصف
شب حالم بدتر شد حرارت بدنم (تب) بیشتر از 100 شد بدنم آتیش می گرفت تا اینکه بابا و مامان تصمیم
گرفتند که منو ببرند به بیمارستانِ کودکان .اونجا حالم خوب نبود غیر نوبت رفتیم پیش دکتر و دکتر هم گفت ببرید
اورژانس و سپس آزمایش و نهایتاً گفتند در خون من عفونتی دیده شد یعنی عفونت خونی دارم و الآن تو
بیمارستان بستری ام .بچه های خوب، الآن تو بیمارستان ها خیلی بچه های هم سن و سال من و شما
هستند که منتظر مستجاب شدن دعای شما به إذن خدای بزرگ اند،پس بیایید برا همه مریض ها دعا کنیم،
برا من هم دعا کنید که فردا مرخص بشم خیلی خسته شدم .ای خدای خوب و مهربون همه بچه ها رو شفا
بده؛ الهی آمین
اولین استخر زندگی من
داستان یا حسین برهنه
شعر برف اومد...
شعر دویدم به کربلا رسیدم
وزغ ها و قورباغه ها
[عناوین آرشیوشده]